اشخاصی که به دنبال عیسی می آمدند به سه دسته تقسیم میشدند:
1- عده ای که کنجکاو و علاقه مند بودند. دوست داشتند معجزات ببينند و حرفهای عيسی را بشنوند.
2- عده ای که به او معتقد بودند. ميگفتند بله اين شخص نبی است و از طرف خدا آمده و کارهاي خوبی ميکند.
3- عده ای که ميخواستند پيرو و شاگرد او بشوند. آنها نه فقط او را قبول کرده بودند بلکه تمام زندگی خود را وقف او نموده بودند.
عيسای مسيح به دنبال دسته سوم است. او از ما دعوت ميکند که شاگرد او بشويم. «پس رفته همه امتها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم پدر وپسر و روح القدس تعميد دهيد.»، مسيح ميگويد:«بياييد نزد من ای تمامي زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشيد.» اما شرطی قائل شد و آن، زير يوغ او قرار گرفتن است. مسيح ميخواهد ما زير يوغ او قرار بگيريم و کاملا تسليم او بشويم.
شاگرد چه کسی است؟ در زمانی که عهد جديد نوشته ميشد منظوراو از شاگرد با آنچه که ما امروز به شاگرد ميگوئيم، فرق داشت. شاگرد امروزی فقط در کلاس درس حاضر ميشود، درسها را فرا ميگيرد و بعد امتحان ميدهد و تمام ميشود. شاگرد امروزی رابطه زيادی با استاد ندارد. اما در گذشته، شاگرد کسی بود که همه چيز را رها ميکرد و به دنبال استاد ميرفت و با استاد زندگی ميکرد و عملاً از او درس ياد ميگرفت. شاگردان مسيح هميشه در همه موقعيتهای زندگی يعنی در دعا، در خدمت، در وقتی که او تعليم ميداد، در خوردن و آشاميدن، در تفريحات، با او بودند. آنها همه چيز را ترک کرده و به دنبال استادشان آمده بودند.
خدا از ما ميخواهد که شاگرد مسيح باشيم و همه زندگی و قلبمان مال مسيح باشد. ما براي اينکه شاگرد مسيح بشويم بايد حاضر باشيم بهای آنر ا بپردازيم. ما بايد حساب و کتاب خود را بکنيم. عيسای مسيح به ما ميگويد قبل از ساختن برج بايد شخص حساب و کتاب کند و ببيند که آيا ميتواند آن را بسازد و به اتمام برساند و آن وقت شروع به ساختن بکند. پس پيرو مسيح بودن زياد هم ساده نيست و شخص بايد از ابتدا حساب و کتاب خود را بکند. عيسای مسيح به وضوح و به روشنی بهای شاگردی را بيان کرده است. او از شاگردان انتظار دارد که اين بها را بپردازند. ولي نکته مهم اين است که او خود قدرت پرداخت آن را نيز به شاگردان ميدهد. شايد ما فکر ميکنيم مسيحيت راه گريزی از جهنم و برخوردار شدن از بهترين لذايذ زندگی است و شايد ما انتظار زحمات و سختيها را نداشته باشيم. گاهی فکر ميکنيم وقتی به مسيح ايمان می آوريم بايد ما را روی پر قو بخوابانند و فرشته ها بيايند ما را باد بزنند و هر چه ميخواهيم فوری بايد برايمان آماده شود. مسيح چنين وعده ای را به ما نداده است. او گفته: «پس در نهايت پيروزی از آن ما است. (يوحنا 16 : 33). بهايی که مسيح برای شاگردی آن را بيان کرد ما ميتوانيم آن را به صورت زير خلاصه کنيم:
دوست داشتن مسيح بيش از هر کس
ما بايد مسيح را بيش از هر کس و هر چيز ديگر دوست بداريم. او بايد در رتبه اول زندگی ما قرار بگيرد. انگيزه و محرک بهای شاگردی بايد عشق و محبت باشد «و هر که پدر يا مادر را بيش از من دوست دارد، لايق من نباشد و هر که پسر يا دختر را از من زياده دوست دارد، لايق من نباشد.» (متي 10 : 37) «اگر کسی نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتي جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نميتواند بود.» (لوقا 14 : 26). اگر کسی را يا چيزی را بيشتر از مسيح دوست داشته باشيم نميتوانيم شاگرد خوبی براي مسيح باشيم.
انکار خود
ما بايد نفس خود را و خواسته های خود را انکار کنيم و تسليم کامل و بدون قيد و شرط مسيح بشويم. اراده و خواست خدا بايد بر ما مسلط باشد. ما برای انجام اراده خدا بايد از خود و خواهشها و نقشه های خودمان بگذريم. «آنگاه عيسی به شاگردان خود گفت: اگر کسی خواهد متابعت من کند، بايد خود را انکار کرده و صليب خود را برداشته از عقب من آيد.»(متي 16 : 24)
برداشتن صلیب
مسيح گفت ما بايد صليب خود را برداريم و به دنبال او برويم. صليب چه معنايی دارد؟ صليب يعني فروتنی، حاضر به طرد شدن و مردوديت، زحمت کشيدن، خوار شدن و تحقير شدن و مرگ. ما بايد مثل مسيح فروتن شويم، حاضر باشيم زحمت بکشيم و طرد شويم و بميريم. صليب پاداش کسانی است که همراه عيسی بر خلاف جريان آب (شيوه های گناه آلود اين دنيا) شنا ميکنند. زندگی ما هم شکل اين جهان نيست برای همين دنيا با ما دشمنی ميکند.
ترک همه چيز
بايد حاضر باشيم به خاطر مسيح از خيلی چيزها بگذريم و خيلی چيزها را ترک کنيم و اين زمانی امکانپذير است که مسيح را بيش از هر کس و هر چيز ديگر دوست داشته باشيم. پطرس و يوحنا قايق و تور ماهيگري خود را رها کردند. لاوی باجگاه خود را ترک کرد و در پی عيسی راه افتاد. همه چيز ما متعلق به مسيح است و بايد حاضر باشيم آنچه را که او از ما ميخواهد براي کا راو به کار ببريم. «پس همچنين هر يکی از شما که تمام مايملک خود را ترک نکند، نميتواند شاگرد من شود.» (لوقا 14 : 33).
علامت شاگردی چیست؟
از چه علامتی مردم ميفهمند که ما شاگرد مسيح هستيم؟ آيا از صليبی که دور گردن ما آويزان است؟ عيسای مسيح علامتی را بيان ميکند که نشانگر مسيحی بودن ما است و آن علامت «محبت» است. «به شما حکمی تازه ميدهم که يکديگر را محبت نماييد، چنانکه من شما را محبت نمودم تا شما نيز يکديگر را محبت نماييد. به همين همه خواهند فهميد که شاگرد من هستيد اگر محبت يکديگر را داشته باشيد.» (يوحنا 13 : 34 و 35).
محبتی عميق که ديگران را بهتر از خود ميداند. «و هيچ چيز را از راه تعجب و عجب مکنيد، بلکه با فروتنی ديگران را از خود بهتر بدانيد.» (فيليپيان 2 : 3). محبتی که نفع خود را طالب نيست بلکه نفع ديگری را (اول قرنتيان 10 : 24).
محبتی که کبر و غرور ندارد، صبر دارد و همه را باور ميکند. (اول قرنتيان 13 : 4-7). البته همه حاضر به پرداخت اين بها نيستند. خيلي ها تا وقتی همه چيز خوب و آسان است در پی عيسی ميروند، ولی وقتی به جاهای سخت ميرسند او را ترک ميکنند.
عيسی وقتی روی زمين بود اهميت زيادی به شاگردی ميداد. او دوازده شاگرد انتخاب کرد، کسانی که حاضر بودند همه چيز خود را ترک کنند و به دنبال عيسی بیايند. عيسی مسيح سه سال و نيم به طور خصوصی با آنها کار کرد. هر چند او به عموم مردم توجه داشت و نيازهای آنها برايش مهم بود. ولي در خدمت خود بيشترين اهميت را به شاگردان خود داد و بيشترين وقت خود را با آنها صرف کرد. او موعظه ميکرد، تعليم ميداد، مريضان را شفا ميبخشيد، ولي عملاً بيشتر با شاگردان خود کار ميکرد و آنها را تعليم ميداد و همين دوازده شاگرد، دنيا را زير و رو کردند. امروز نيز عيسی به طور خاص نظر به کسانی دارد که حاضرند شاگرد او بشوند و خود را کاملا تسليم او نمايند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر